-
دو بیتی های بابا طاهر عریان - م
دوشنبه 23 تیر 1393 12:24
غمم غم بی و همراز دلم غم غمم همصحبت و همراز و همدم غمت مهله که مو تنها نشینم مریزا بارک الله مرحبا غم دو زلفانت گرم تار ربابم چه میخواهی ازین حال خرابم ته که با مو سر یاری نداری چرا هر نیمه شو آیی بخوابم مو آن محنت کش حسرت نصیبم که در هر ملک و هر شهری غریبم نه بو روزی که آیی بر سر من بوینی مرده از هجرحبیبم مو آن دل...
-
دو بیتی های بابا طاهر عریان - ن تا ه
دوشنبه 23 تیر 1393 11:17
ته سر ورزان مو سودای ته ورزان گریبان بلرزان وا ته لرزان کفن در کردنم صحرای محشر هران وینان احوال ته پرسان برندم همچو یوسف گر بزندان ویا نالم زغم چون مستمندان اگر صد باغبان خصمی نماید مدام آیم بگلزار تو خندان دلم از دست ته نالانه نالان اندرون دلم خون کشته پالان هزاران قول با ما بیش کردی همه قولان ته بالان بالان گلی...
-
دو بیتی های بابا طاهر عریان - ی
دوشنبه 23 تیر 1393 10:50
دیم یک عندلیب خوشنوائی که مینالید وقت صبحگاهی بشاخ گلبنی با گل همی گفت که یارا بی وفایی بی وفائی فلک در قصد آزارم چرائی گلم گر نیستی خارم چرائی ته که باری ز دوشم بر نداری میان بار سربارم چرایی سر راهت نشینم تا بیایی در شادی بروی ما گشایی شود روزی بروز مو نشینی که تا وینی چه سخت بیوفائی تو آری روز روشن را شب از پی شده...
-
بابا طاهر عریان - قصیده
دوشنبه 23 تیر 1393 09:18
بتا تا زار چون تو دلبرستم بتن عود و بسینه مجمرستم اگر جز مهر تو اندر دلم بی به هفتاد و دو ملت کافرستم اگر روزی دو صد بارت بوینم همی مشتاق بار دیگرستم فراق لاله رویان سوته دیلم وز ایشان در رگ جان نشترستم منم آن شاخه بر نخل محبت که حسرت سایه و محنت برستم نه کار آخرت کردم نه دنیا یکی بی سایه نخل بیبرستم نه خور نه خواب...
-
بابا طاهرعریان - غزل
دوشنبه 23 تیر 1393 09:17
دلا در عشق تو صد دفترستم که صد دفتر ز کونین ازبرستم منم آن بلبل گل ناشکفته که آذر در ته خاکسترستم دلم سوجه ز غصه وربریجه جفای دوست را خواهان ترستم مو آن عودم میان آتشستان که این نه آسمانها مجمرستم شد از نیل غم و ماتم دلم خون بچهره خوشتر از نیلوفرستم درین آلاله در کویش چو گلخن بداغ دل چو سوزان اخگرستم نه زورستم که با...
-
اشعار باباطاهر عریان عارف و شاعر قرن پنجم هجری قمری و معاصر با طغرل شاه سلجوقی
دوشنبه 23 تیر 1393 09:13
دوبیتیها غزل قصیده
-
اشعار فخرالدین اسعد گرگانی شاعر و داستانسرای ایرانی نیمهٔ نخست سدهٔ پنجم هجری
دوشنبه 23 تیر 1393 01:31
بسم الله الرحمن الرحیم گفتار اندر ستایش محمد مصطفى علیه السلام گفتار اندر ستایش سلطان ابوطالب طغرلبک گفتار اندر ستایش خواجه ابو نصر منصور بن مهمد گفتار اندر گرفتن سلطان شهر اصفهان را گفتار اندر ستایش عمید ابو الفتح مظفر برون آمدن سلطان از اصفهان و داستان گویندهء کتاب آغاز داستان ویس و رامین خواستن موبد شهرو را و عهد...
-
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » 1 - بسم الله الرحمن الرحیم
دوشنبه 23 تیر 1393 01:29
سپاس و آفرین آن پادشا را که گیتى را پدید آورد و ما را بدو زیباست ملک و پادشایى که هر گز ناید از ملکش جدایى خداى پاک و بى همتا و بى یار هم از اندیشه دور و هم ز دیدار نه بتواند مرو را چشم دیدن نه اندیشه درو داند رسیدن نه نقصانى پذیرد همچو جوهر نه زان گردد مرو را حال دیگر نه هست او را عرض با جوهرى یار که جوهر پس ازو بوده...
-
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » 2 - گفتار اندر ستایش محمد مصطفى علیه السلام
دوشنبه 23 تیر 1393 01:28
کنون گویم ثناهاى پیمبر که ما را سوى یزدانست رهبر چو گمراهى ز گیتى سر بر آورد شب بى دانشى سایه بگسترد بیامد دیو و دام کفر بنهاد همه گیتى بدان دام اندر افتاد ز عمرى هر کسى چون گاو و خر بود همه چشمى و گوشى کور و کر بود یکى ناقوس در دست و چلیپا یکى آتش پرست و زند و استا یکى بت را خداى خویش کرده یکى خورشید و مه را سجده...
-
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » 3 - گفتار اندر ستایش سلطان ابوطالب طغرلبک
دوشنبه 23 تیر 1393 01:27
سه طاعت واجب آمد بر خردمند که آن هر سه به هم دارند پیوند از یشانست دل را شاد کامى وزیشانست جان را نیک نامى دل از فرمان این هر سه مگردان اگر شواهى که یابى هر دو گیهان بدین گیتى ستوده زندگانى بدان گیتى نهشت جاودانى یکى فرمان دادار جهانست که جان را زو نجات جاودانست دوم فرمان پیغمبر محمد که آن را کافى بى دین کند رد سیم...
-
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » 4 - گفتار اندر ستایش خواجه ابو نصر منصور بن مهمد
دوشنبه 23 تیر 1393 01:26
چو ایزد بنده اى را یار باشد دو چشم دولتش بیدار باشد ز پیروزى به دست آرد همه کام ز به روزى به چنگ آرد همه نام کجا چیزى بود زیبا و شهوار کجا مردى بود شایستهء کار دهد یزدان بدان بنده سراسر که او باشد بدان هنواره در خور بدین گونه که داد اکنون به سلطان گزین از هرچه تو دانى به گیهان همه مردان در گاهش چنانند که با ایشان دگر...
-
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » 5 - گفتار اندر گرفتن سلطان شهر اصفهان را
دوشنبه 23 تیر 1393 01:25
چو سلطان معاصم شاه شاهان به فال نیک آمد در صفاهان به شادى دید شهرى چون بهارى چو گوهر گرد شهر اندر حصارى خلاف شاه او را کرده ویران کجا ماند خلاف شه به طوفان اگر نه شاه بودى سخن عادل به گاه مهر و بخشایش نکو دل صفاهان را نماندى خشت بر خشت نکردى کس به صد سال اندر و کشت ولیکن مردمى را کار فرمود به شهرى و سپاهى بر ببخضود...
-
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » 6 - گفتار اندر ستایش عمید ابو الفتح مظفر
دوشنبه 23 تیر 1393 01:23
چه خواهى نیکوترین اى صفاهان که گشتى دار ملک شاه شاهان همى رشک آرد اکنون بر تو بغداد که او را نیست آنچ ایزد ترا داد شهنشاهى چو سلطان معظم به پیروزى شه شاهان عالم خداوندى چو بوالفتح مظفر ز سلطان یافته هم جاه و هم فر هم از تخمه بزرگ و هم ز دولت هم از پایه بلند و هم ز همت هم از گوهر گزیده هم ز اختر هم از منظر ستوده هم ز...
-
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » 7 - برون آمدن سلطان از اصفهان و داستان گویندهء کتاب
دوشنبه 23 تیر 1393 01:22
چو کوس از درگه سلطان بغرّید تو گفتى کوه و سنگ از هم بدرّید به خاور مهر تابان رخ بپوشید به گردون زهره را زهّره بجوشید سپاهى رفت بیرون از صفاهان که صد یک زان ندیدند ایچ شاهان خداوند جهان سلطان اعظم برون رفت از صفاهان شاد و خرم رکابش داشت عژ جاودانى چو چترش داشت فر آسمانى به هامون بود لشکر گاه سلطان زبس خرگاه و خیمه چون...
-
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » 8 - آغاز داستان ویس و رامین
دوشنبه 23 تیر 1393 01:21
نوشته یافتم اندر سمرها ز گفت راویان اندر خبرها که بود اندر زمانه شهریارى به شاهى کامگارى بختیارى همه شاهان مو را بنده بودند ز بهر او به گیتى زنده بودند نوشته یافتم اندر سمرها ز گفت راویان خبرها به پایه بت تراز گردنده گردون به مال افزونتر از کسرى و قارون گه بخشش چو ابر نوبهارى گه کوشش چو شیر مرغزارى به بزم اندر چو...
-
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » 9 - خواستن موبد شهرو را و عهد بستن شهرو با موبد
دوشنبه 23 تیر 1393 01:20
چنان آمد که روزى شاه شاهان که خواندندش همى موبد منیکان بدین آن سیمتن سروِ روان را بت خندان و ماه بانوان را به تنهایى مرُو را پیش خود خواند به سان ماه نو بر گاه بنشاند به رنگ روى آن حور پرى زاد گل صد برگ یک دسته بدو داد به ناز و خنده و بازى و خوشّى بدو گفت اى همه خوبى و گشّى به گیتى کام راندن با تو نیکوست تو بایى در...
-
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » 10 - گفتاراندر زادن ویس از مادر
دوشنبه 23 تیر 1393 01:19
جهان را رنگ و شکل بیشمارست خرد را بافرینش کارزارست زمانه بندها داند نهادن که نتواند خرد آن را گشادن نگر کاین دام طرفه چون نهادست که چونان خسروى دروى فتادست هوا را در دلش چونان بیاراست که نازاده عروسى را همى خواست خرد این راز را بر وى بگشاد که از مادر بلاى وى همى راز چو این دو نامور پیمان بکردند درستى را به هم سوگند...
-
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » 11 - نامه نوشتن دایه نزد شهرو و کس فرستادن شهرو به صلب ویس
دوشنبه 23 تیر 1393 01:17
چو قدّ ویس بت پیکر چنان شد که همبالاى سرو بوستان شد شد آگنده بلورین بازوانش چو یازنده کمند گیسوانش سر زلفش به گل بر سایه گسترد به ناز دل نیازى را بپرورد پراگنده شده در شهر نامش ز دایه نامه اى شد نزد مامش به نامه سرزنش کرده فراوان که چون تو نیست بد مهتى به گیهان نه بر فرزند جانت مهربانست نه بر آن کس که وى را دایگانست...
-
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » 12 - دادن شهرو ویس را به ویرو و مراد نیافتن هر دو
دوشنبه 23 تیر 1393 01:16
چو مادر دید ویس دلستان را به گونه خوار کرده گلستان را بدو گفت اى همه خوبى و فرهنگ جهان را از تو پیرایه ست و اورنگ ترا خسرو پدر بانوت مادر ندانم در خورت شویى به کضور چو در گیتى ترا همسر ندانم به ناهمسرت دادن چون توانم در ایران نیست جفتى با تو همسر مگر ویرو که هستت خود برادر تو او را جفت باش و دوده بفروز وزین پیوند فرّخ...
-
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » 13 - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى
دوشنبه 23 تیر 1393 01:15
چو بد فرجام خواهد بد یکى کار هم از آغاز او آید پدیدار چو خواهد بود سال بد به گیهان پدید آیدش خشکى در زمستان درختى کاو نباشد راست بالا چو بر روید شود کژّیش پیدا چو خواهد بود بر شاخ اندکى بار به نوروزان بود بر گلش دیدار چو تیر از زه بخواهد تافتن سر پدید آید در آهنگ کمانور همیدون کار ماه دل افروز پدید آورد ناخوبى همان...
-
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » 14 - خبردار شدن موبد از خواستن ویرو ویس را و رفتن به جنگ
دوشنبه 23 تیر 1393 01:14
چو داد آن آگاهى مر شاه را زرد رخان از خشم شد مر شاه را زرد رخى کز سرخیش گفتى نبیدست بدان سان که گفتى شنبلیدست زبس خوى کز سر و رویش همى تاخت تنش گفتى ز تاب خشم بگداخت زبس کینه همى لرزید چون بید چو در آب رونده عکس خورشید بپرسید از برادر کاین تو دیدى به چشم خویش یا جایى شنیدى مرا آن گوى کش تو دیده باشى نه آن کز دیگرى...
-
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » 15 - آگاه شدن ویرو از آمدن موبد بهر جنگ
دوشنبه 23 تیر 1393 01:12
چو از شاه آگهى آمد به ویرو که هم زو کینه دارد هم ز شهرو ز هر شهرى و از هر جایگاهى همى آمد به درگاهش سپاهى بدان زن خواستن مر چه مهتر گزینان و مهان چند کضور ز آذربایگان و رىّ و گیلان ز خوزستان و اصطرخ و سپاهان همه بودند مهمان نزد ویرو زن و فرزندشان نزدک شهرو در آن سورو عروسى پنج شش ماه نشسته شادمان در کضور ماه چو گشتند...
-
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » 16 - اندر صفت جنگ موبد و ویرو
دوشنبه 23 تیر 1393 01:12
چو از خاور بر آمد اختران شاه شهى کش مه وزیرست آسمان گاه دو کوس کین بغرید از دو درگاه به جنگ آمد دو لشکر پیش دو شاه نه کوس جنگ بود آن دیو کین بود که پر کین گشت هرک آن بانگ بشنود عدیل صور شد ناى دمنده تبیره مرده را مى کرد زنده چنان کز بانگ رعد نوبهاران برون آید بهار از شاخساران به بنگ کوس کین آمد همیدون ز لشکر گه بهار...
-
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » 17 - آمدن شاه موبد به گوراب به جهت ویس
دوشنبه 23 تیر 1393 01:09
چو خورشید بتان ویس دلارام تن خود دید همچون مرغ در دام به فندق مشک را از سیم بر کند ز نرگس بر سمن گوهر پراگند خروشان زان با دایه همى گفت به زارى نیست در گیتى مرا جفت ندانم زارى خود با که گویم ندانمچارهء خویش از که جویم بدین هنگام فریاد از که خواهم ز بیداد جهان داد از که خواهم به ویرو خویشتن را چون رسانم ز موبد جان خود...
-
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » 18 - جواب دادن ویس رسول شاه موبد را
دوشنبه 23 تیر 1393 01:08
چو ویس دلبر این پیغام بشنید تو گفتى زو بسى دشنام بشنید حریرین جامه را بر تن زدش چاک بلورین سیه را میک کوفد بى باک چو او زد چاک بر تن پرنیانش پدید آمد ز گردن تا میانش هواى فتنهء عشقى نهیبى بلاى تن گدازى دلفریبى حریرى قاقمى خزّى پرندى خرد بر صبر سوزى خواب بندى چو جامه چاک زد ماه دو هفته پدید آورد نسرین شکفته به نوشین لب...
-
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » 19 - نامه نوشتن موبد نزد شهرو و فریفتن به مال
دوشنبه 23 تیر 1393 00:35
شهنشه را خوش آمد پاسخ زرد همانگه نزد شهرو نامه اى کرد به نامه در سخنها گفت شیرین به گوهر کرده وى را گوهر آگین فراوان دانش و گفتار زیبا ز شیرینى سخنهاى فریبا که شهرو راه مینو را مفرموش سخنهایم به گوش دلت بنیوش به یاد آور ز شرم جاودانت کجا از دادگر بیند روانت به یاد آور ز داور گاه دادار ز هول دوزخ و فرجام کردار تو دانى...
-
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » 20 - آگاهى یافتن ویرو از بردن شاه ویس را
دوشنبه 23 تیر 1393 00:33
چو ویرو از شهنشاه آگاهى یافت ز تارام باز گشت و تیره بشتافت چو او آمد شهنشه بود رفته به چاره ماهرویش را گرفته هزاران گوهر زیبا سپرده به جاى او یکى گوهر ببرده بخورده با پسر زنهار شهرو نهاده آتش اندر جان ویرو دل ویرو پر از پیکان تیمار هم از مادر هم از خواهر بآزار هم از باغ وفا رفته بهارش هم از کاخ صفا رفته نگارش حصارش...
-
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » 21 - دیدن رامین ویس را و عاشق شدن بر وى
یکشنبه 22 تیر 1393 23:54
چو روشن گشت شه را چشم امید ز پستا زى خراسان برد خورشید به راه اندر همى شد خرم و شاد جفاهاى جهانش رفته از یاد صز روى ویس بت پیکر عمارى به راه اندر چو پر گوهر سمارىص چو بادى بر عمارى بر گذشتى جهان از بوى او خوش بوى گشتى تو گفتى آن عمارى گنبدى بود ز موى ویس یکسر عنبر آلود نگاریده بدو در آفتابى فرو هشته برو زرین نقابى گهى...
-
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » 22 - رسیدن شاه موبد به مرو با ویس و جشن عروسى
یکشنبه 22 تیر 1393 23:53
چو در مرو گزین شد شاه شاهان عدیل شاه شاهان ماه ماهان به مرو اندر هزار آذین ببستند پرى رویان بر آذینها نشستند مهانش گوهر و عنبر فشاندند کهانش فندق و شکر فشاندند غبارش برهوا خود عنبرین بود چو ریگ اندر زمینش گوهرین بود جهان را خود همان روزى شمردند به جاى خاک سیم و زر سپردند بهشت آن روز مرو شاهجان بود بدو در گلستان گوهر...
-
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » 23 - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو
یکشنبه 22 تیر 1393 23:52
چو دایه شد ز کار ویس آگاه که چون آواره برد او را شهنشاه جهان تریک شد بردیدگانش تو گفتى دود شد در مغز جانش بجز گریه نبودش هیچ کارى بجز موبد نبودش هیچ چارى به گریه دشتها را کرد جیحون به موبد کوهها را کرد هامون همى گفت اى دو هفته ماه تابان بتان ماهان شده تو ماه ماهان چه کین دارد به جاى تو زمانه که کردت در همه عالم فسانه...