-
رهی معیری » غزلها - جلد سوم - 20 - بوسه نسیم
شنبه 28 تیر 1393 11:45
همراه خود نسیم صبا می برد مرا یا رب چو بوی گل به کجا می برد مرا؟ سوی دیار صبح رود کاروان شب باد فنا به ملک بقا می برد مرا با بال شوق ذره به خورشید می رسد پرواز دل به سوی خدا می برد مرا گفتم که بوی عشق که را می برد ز خویش؟ مستانه گفت دل که مرا می برد مرا برگ خزان رسیده بی طاقتم رهی یک بوسه نسیم ز جا می برد مرا
-
رهی معیری » غزلها - جلد سوم - 21 - شمع خاموش
شنبه 28 تیر 1393 11:44
منع خویش از گریه و زاری نمی آید ز من طفل اشکم خویشتن داری نمی آید ز من با گل و خار جهان یک رنگم از روشندلی صبح سیمینم سیه کاری نمی آید ز من آتشی بویی ز دلجویی نمی آید ز تو چشمه ام کاری به جز زاری نمی آید ز من ای دل رنجور از من چشم همدردی مدار خسته دردم پرستاری نمیآید ز من امشب از من نکته موزون چه می جویی رهی شمع...
-
رهی معیری » غزلها - جلد سوم - 22 - داغ محرومی
شنبه 28 تیر 1393 11:43
ساختم با آتش دل لاله زاری شد مرا سوختم خار تعلق نوبهاری شد مرا سینه را چون گل زدم چاک اول از بی طاقتی آخر از زندان تن راه فراری شد مرا نیکخویی پیشه کن تا از بدی ایمن شوی کینه از دشمن بریدم دوستداری شد مرا هر چراغی در ره گمگشته ای افروختم در شب تار عدم شمع مزاری شد مرا دل به داغ عشق خوش کردم گل از خار دمید خو گرفتم با...
-
رهی معیری » منظومه ها
جمعه 27 تیر 1393 23:14
خلقت زن : کسیم من دردمند ناتوانی گنجینه دل : چشم فروبسته اگر وا کنی سوگند : لاله رویی بر گل سرخی نگاشت گل یخ : به دیماه کز گشت گردان سپهر راز شب : شب چو بوسیدم لب گلگون او سنگریزه : روزی به جای لعل و گوهر سنگریزه ای ساز محجوبی : آنکه جانم شد نوا پرداز او مریم سپید : عروس چمن مریم تابناک بهار عشق : روان پرور بود خرم...
-
رهی معیری » منظومه ها » 1 - خلقت زن
جمعه 27 تیر 1393 23:01
کسیم من دردمند ناتوانی اسیری خسته ای افسرده جانی تذروی آِیان بر باد رفته به دام افتاده ای از یاد رفته دلم بیمار و لب خاموش و رخ زرد همه سوز و همه داغ و همه درد بود آسان علاج درد بیمار چو دل بیمار شد مشکل شود کار نه دمسازی که با وی راز بگویم نه یاری تا غم دل باز گویم درین محفل چون من حسرت کشی نیست بسوز سینه من آتشی...
-
رهی معیری » منظومه ها » 2 - گنجینه دل
جمعه 27 تیر 1393 22:55
چشم فروبسته اگر وا کنی درتو بود هر چه تمنا کنی عافیت از غیر نصیب تو نیست غیر تو ای خسته طبیب تونیست از تو بود راحت بیمار تو نیست به غیر از تو پرستار تو همدم خود شو که حبیب خودی چاره خود کن که طبیب خودی غیر که غافل ز دل زار تست بی خبر از مصلحت کار تست بر حذر از مصلحت اندیش باش مصلحت اندیش دل خویش باش چشم بصیرت نگشایی...
-
رهی معیری » منظومه ها » 3 - سوگند
جمعه 27 تیر 1393 22:53
لاله رویی بر گل سرخی نگاشت کز سیه چشمان نگیرم دلبری از لب من کس نیابد بوسه ای وز کف ممن کس ننوشد ساغری تا نبفتد پایش اندر بند ها یاد کرد آن تازه گل سوگند ها ناگهان باد صبا دامن کشان سوی سرو و لاله شمشاد رفت فارغ از پیمان نگشته نازنین کز نسیمی برگ گل بر باد رفت خنده زد گل بر رخ دلبند او کآن چنان بر باد شد سوگند او
-
رهی معیری » منظومه ها » 4 - گل یخ
جمعه 27 تیر 1393 22:52
به دیماه کز گشت گردان سپهر سحاب افکند پرده بر روی مهر ز دم سردی ابر سنجاب پوش ردای قصب کوه گیرد بهدوش جهان پوشد از برف سیمین حریر کشد پرده سیمگون آبگیر شود دامن باغ از گل تهی چمن ماند از زلف سنبل تهی دا آن فتنه انگیز طوفان مرگ که نه غنچه ماند به گلبن نه برگ گلی روشنی بخش بستان شود چراغ دل بوستانیان شود صبا را کند مست...
-
رهی معیری » منظومه ها » 5 - راز شب
جمعه 27 تیر 1393 22:51
شب چو بوسیدم لب گلگون او گشت لرزان قامت موزون او زیر گیسو کرد پنهان روی خویش ماه را پئشید با گیسوی خویش گفتمش : ای روی تو صبح امید در دل شب بوسه ما را که دید؟ قصه پردازی در این صحرا نبود چشم غمازی به سوی ما نبود غنچه خاموش او چون گ ل شکفت بر من از حیرت نگاهی کرد و گفت با خبر از راز ما گردید شب بوسه ای دادیم و آن را...
-
رهی معیری » منظومه ها » 6 - سنگریزه
جمعه 27 تیر 1393 22:50
روزی به جای لعل و گوهر سنگریزه ای بردم به زرگری که بر انگشتری نهد بنشاندش به حلقه زرین عقیق وار آنسان که داغ بر دل هر مشتری نهد زرگر ز من ستاند و بر او خیره بنگریست وانگه به خنده گفت که این سنگریزه چیست؟ حیف آیدم ز حلقه زرین که این نگین نا چیز و خوار مایه و بی فدر و بی بهاست شایان دست مردم گوهرشناس نیست درزیر پا فکن...
-
رهی معیری » منظومه ها » 7 - ساز محجوبی
جمعه 27 تیر 1393 22:48
آنکه جانم شد نوا پرداز او می سرایم قصه ای از ساز او ساز او در پرده گوید رازها سر کند در گوش جان آوازها وز نوای مرغ چمن جان پرور است لیک دراین ساز سوزی دیگر است آنچه آتش با نیستان می کند ناله او با دلم آن می کند خسته دل داند بهای ناله را شمع داند قدر داغ لاله را هر دلی از سوز ما آگاه نیست غیر را در خلوت ما راه نیست...
-
رهی معیری » منظومه ها » 8 - مریم سپید
جمعه 27 تیر 1393 22:45
عروس چمن مریم تابناک گرو برده از نو عروسان خاک که او را به جز سادگی مایه نیست نکو روی محتاج پیرایه نیست به رخ نور محض و به تن سیم ناب به صافی چو اشک و به پاکی چو آب به روشندلی قطره شبنم است به پاکیزگی دامن مریم است چنان نازک اندام و سیمینه تن که سیمین تن نازک اندام من سخنها کند با من از روی دوست ز گیسوی او بشنوم بوی...
-
رهی معیری » منظومه ها » 9 - بهار عشق
جمعه 27 تیر 1393 22:43
روان پرور بود خرم بهاری که گیری پای سروی دست یاری و گر یاری ندارد لاله رخسار بود یکسان به چشمت لاله و خار چمن بی همنشین زندان جانست صفای بوستان از دوستان است غمی در سایه جانان نداری و گر جانان نداری جان نداری بهار عاشقان رخسار یار است که هر جا نوگلی باشد بهار است
-
رهی معیری » چند تغزل
جمعه 27 تیر 1393 22:28
بنفشه سخنگوی بنفشه زلف من ای سر و قد نسرین تن که نیست چون سر زلف بنفشه و سوسن بنفشه زی تو فرستادم و خجل ماندم که گل کسی نفرستد بهدیه زی گلشن بنفشه گرچه دلاویز و عنبر آمیز است خجل شود بر آن زلف همچو مشک ختن چو گیسوی تو ندارد بنفشه حلقه و تاب چو طره تو ندارد بنفشه چین و شکن گل و بنفشه چو زلف و رخت به رنگ و به بوی کجاست...
-
رهی معیری » رباعیات
جمعه 27 تیر 1393 22:23
تمنای عاشق آن را که جفا جوست نمی باید خواست سنگین دل و بد خوست نمی باید خواست مارا ز تو غیر از توتمنایی نیست از دوست به جز دوست نمی باید خواست *** بی خبری مستان خرابات ز خود بی خبرند جمعند و ز بوی گل پراکنده ترند ای زاهد خودپرست باما منشین مستان دگرند و خودپرستان دگرند *** آشیان سوز ای جلوه برق آشیان سوز تو را ی روشنی...
-
رهی معیری »ابیات پراکنده
جمعه 27 تیر 1393 20:58
باید خریدارم شوی : باید خریدارم شوی تا من خریدارت شو م نیش و نوش : کس بهره از آن تازه بر و دوش ندارد تلخکامی : داغ حسرت سوخت جان آرزومند مرا دریای تهی : در جام فلک باده بی دردسری نیست رنج زندگی : هزار شکر که از رنج زندگی آسود آواره : جز کوی تو جای من آواره ندارم به اقتفای خواجه : هنوز مشت خسی بهر سوختن باقی است سایه...
-
رهی معیری »ابیات پراکنده » 1 - باید خریدارم شوی
جمعه 27 تیر 1393 20:53
باید خریدارم شوی تا من خریدارت شو م وزجان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران اول به دام آرم ترا و آنگه گرفتارت شوم
-
رهی معیری »ابیات پراکنده » 2 - نیش و نوش
جمعه 27 تیر 1393 20:53
کس بهره از آن تازه بر و دوش ندارد کاین شاخه گل طاقت آغوش ندارد از عشق نرنجیم و گر مایه رنج است با نیش بسازیم اگر نوش ندارد
-
رهی معیری »ابیات پراکنده » 3 - تلخکامی
جمعه 27 تیر 1393 20:52
داغ حسرت سوخت جان آرزومند مرا آسمان با اشک غم آمیخت لبخند مرا در هوای دوستداران دشمن خویشم رهی در همه عالم نخواهی یافت مانند مرا
-
رهی معیری »ابیات پراکنده » 4 - دریای تهی
جمعه 27 تیر 1393 20:51
در جام فلک باده بی دردسری نیست تا ما به تمنا لب خاموش گشاییم در دامن این بحر فروزان گوهری نست چون موج به امید که آغوش گشاییم؟
-
رهی معیری »ابیات پراکنده » 5 - رنج زندگی
جمعه 27 تیر 1393 20:51
هزار شکر که از رنج زندگی آسود وجود خسته و جان ستم کشیده من به روی تربت من برگ لاله افشانید به یاد سینه خونین داغ دیده من
-
رهی معیری »ابیات پراکنده » 6 - آواره
جمعه 27 تیر 1393 20:50
جز کوی تو جای من آواره ندارم جولانگه برق است ولی چاره ندارم یک جلوه کند ماه در آیینه صد موج جز نقش تو بر سینه صد پاره ندارم
-
رهی معیری »ابیات پراکنده » 7 - به اقتفای خواجه
جمعه 27 تیر 1393 20:49
هنوز مشت خسی بهر سوختن باقی است چو برق میروی از آشیان ما به کجا؟ نوای دلکش حافظ کجا و نظم رهی ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا
-
رهی معیری »ابیات پراکنده » 8 - سایه هما
جمعه 27 تیر 1393 20:49
چشم تو نظر بر من بی مایه فکنده است بر کلبه رویش هما سایه فکنده است از خانه دل مهر تو روشنگر جان شد این سرو سهی سایه به همسایه فکنده است
-
رهی معیری »ابیات پراکنده » 9 - نیرنگ نسیم
جمعه 27 تیر 1393 20:48
نرم نرم از چاک پیراهن تنش را بوسه داد سوختم در آتش غیرت ز نیرنگ نسیم زلق بی آرام او از آه من آید به رقص شعله بی تاب می رقصد بآهنگ نسیم
-
رهی معیری »ابیات پراکنده » 10 - بی نصیب
جمعه 27 تیر 1393 20:47
به سراپای تو ای سرو سهی قامت من کز تو فارغ سر مویی به سراپایم نیست تو تماشاگه خلقی و من از باده شوق مستم آنگونه که یارای تماشایم نیست چه نصیبی است کز آن چشمه نوشینم هست؟ چه بلایی است کز آن قامت و بالایم نیست
-
رهی معیری »ابیات پراکنده » 11 - فریب
جمعه 27 تیر 1393 20:47
چاره من نمی کنی چون کنم و کجا برم؟ شکوه بی نهایت و خاطر ناشکیب را گر به دروغ هم بود شیوه مهر ساز کن دیده عقل بستهام کز تو خورم فریب را
-
رهی معیری »ابیات پراکنده » 12 - اندام او
جمعه 27 تیر 1393 20:46
به مهرو ماه چه نسبت فرشته روی مرا؟ سخن مگو که مرا نیست تاب گفت و شنید کجا به نرمی اندام او بود مهتاب؟ کجا به گرمی آغوش او بود خورشید؟
-
رهی معیری »ابیات پراکنده » 13 - آتش گل
جمعه 27 تیر 1393 20:45
در آتشم من و این مشت استخوان بر جاست عجب که سینه ز سوز نفس نمی سوزد ز بسکه داغ تو دارم چو لاله بر دل تنگ دلم به حال دل هیچ کس نمی سوزد به جز من و تو که در پای دوست سوخته ایم رهی ز آتش گل و خار و خس نمی سوزد
-
رهی معیری »ابیات پراکنده » 14 - چشم نیلی
جمعه 27 تیر 1393 20:45
نیلگون چشم فریب انگیز رنگ آمیز تو چون سپهر نیلگون دارد سر افسونگری از غم رویت بسان شاخه نیلوفرم ای ترا چشمی به رنگ شعله نیلوفری