-
شاطرعباس صبوحی » غزلیات » 42 - آتش سینه
دوشنبه 30 تیر 1393 16:50
پرده تا باد صبا از رخ جانانه کشید پیش رویم همه جا نقش پریخانه کشید ماجرایی که کشید از سر زلفش دل من میتوان گفت که در سلسله، دیوانه کشید میل بر باده و پیمانه و ساقی نکند هر که با یاد لب لعل تو پیمانه کشید دل جمعی است پریشان و، ندانم امشب که سر زلف دلآرام تو را شانه کشید؟ شعلهٔ شمع، شرر بر پر پروانه بزد آتش عشق، شرر بر...
-
شاطرعباس صبوحی » غزلیات » 43 - خواب آلودگان
دوشنبه 30 تیر 1393 16:49
کی روا باشد که گردد عاشق غمخوار، خوار در ده عشق تو اندر کوچه و بازار، زار در جهان عیشی ندارم بی رخت ای دوست، دوست جز تو در عالم نخواهم ای بت عیّار، یار از دهانت کار گشته بر من دلتنگ، تنگ با لب لعل تو دارد این دل افگار، کار هر چه میخواهی بکن با من تو ای طنّاز، ناز گر دهی یک بوسهام زان لعل شکربار، یار ساقیا! زان آتشین...
-
شاطرعباس صبوحی » غزلیات » 44 - صید غرقه در خون
دوشنبه 30 تیر 1393 16:47
شوم من گرچه صید غرقه در خون گشتهٔ ترکش ندانم ترک او، هر کس که بتواند کند ترکش کشیدی ناز چشمش ای دل آخر ریخت خونت را بگفتم بارها من با تو، ناز مست کمتر کش به جایی پا نهاده ست او که خورشید جهان آرا اگر خواهد تماشایش، بیفتد تاج از ترکش مصوّر! از چه رو وامانده ای از قد و رخسارش؟ رخش از ماه نیکوتر، قدش از سرو برتر، کش ز یک...
-
شاطرعباس صبوحی » غزلیات » 45 - نگران روی او
دوشنبه 30 تیر 1393 16:46
چنان سدّی ز چین بسته است آن زلفین گیسویش که یأجوج نگه را نیست ره در کشور رویش نگردد تا سپاه خط تمامی جمع، ممکن نیست خلاص اسکندر دل از عقابین دو ابرویش رُخش گوئی بهشت است و دهان کوثر قدش طوبی دو صد حور و دو صد غلمان همیشه مات در کویش و یا رویش بهار است و جبین چون لالهٔ حمرا قدش سرو و دو چشمش نرگس و سنبل بود مویش اگر...
-
دکلمه های من از دیوان کبیر شمس (حضرت مولانا)
دوشنبه 30 تیر 1393 13:31
-
دکلمه های من از اشعار فریدون مشیری
دوشنبه 30 تیر 1393 13:31
-
دکلمه های من از غزلیات دیوان خواجه ی شیراز (حضرت حافظ)
دوشنبه 30 تیر 1393 13:30
غزل شماره 2 دیوان حافظ
-
شاطرعباس صبوحی » غزلیات » 46 - زلف و خال
یکشنبه 29 تیر 1393 19:12
ای خواجه چشم من همه سوی خط است و خال تو در خیال مال و در اندیشهٔ منال من معترف که باده حرامست میخورم ای شیخ مال وقف چسان بر تو شد حلال؟ جُستی نشان او که مبادا نشان او هر جا بر افکند صنمی پرده از جمال در گوش بود حرف فراقم فسانهای غافل ز بازی فلک و مکر بد سگال هر درد را دوائی و هر خار را گلی است ایدل خموش باش دمی آنقدر...
-
شاطرعباس صبوحی » غزلیات » 47 - اشتیاق جمال
یکشنبه 29 تیر 1393 19:11
شبی بخواب زدم بوسه بر لبش بخیال هنوز بر لب آن شوخ میزند تبخال ز چاک پیرهن اندام نازکش ماند چو عکس برگ گل اندر میان آب، زلال بنوش باده که اندر طریقت عشق است چو شیر مادر، خون حرامزاده حلال صبا ز روی تو گیرم نقاب بردارد که راست تاب تماشایت ای بدیع جمال دو ابروان کمانش بدیدم و گفتم یقین که اوّل ماه و عیان شدست هلال نمود...
-
شاطرعباس صبوحی » غزلیات » 48 - شیفتۀ شیدایی
یکشنبه 29 تیر 1393 19:10
ز عشق روی تو، چون بلبل از گل شکفته گردم، هر دم گل از گُل ز روی و موت دانستم، ندارد گل از سنبل جدائی، سنبل از گُل دهانست و لب این، یا خضر بسته به روی چشمهٔ حیوان، پل از گُل گلی بر سر زده آن سرو قامت و یا ماهیست دارد کاکل از گُل ز بلبل نیست این غلغل به گلشن بود این شورش و این غلغل از گُل مرا گوئی که چشم از او بپوشان...
-
شاطرعباس صبوحی » غزلیات » 49 - توبه شکستم
یکشنبه 29 تیر 1393 19:10
پیوسته من از شوق لب لعل تو مستم زین ذوق که دارم خبرم نیست که هستم در بادیهٔ عشق تو تا پای نهادم یکباره بشد دین و دل و عقل ز دستم از بس که نظر بر گُل رخسار تو دارم شد شهره بهر شهر که خورشید پرستم تو مهر ز من ای بت عیّار بریدی من دل بخَم طرّه طرّار تو بستم مُطرب تو بزن ساز نوائی بدرستی ساقی تو بده باده که من توبه شکستم
-
شاطرعباس صبوحی » غزلیات » 50 - آوازۀ عاشقی
یکشنبه 29 تیر 1393 19:09
تا بوسه از آن لعل دلآرام گرفتم جانم به لبم آمد و، آرام گرفتم منعم مکن از دیدن قد و رخ و چشمش من انس به سرو و گل و بادام، گرفتم ساقی! بر من قصهٔ جمشید چه خوانی جمشید منم تا به کفم جام گرفتم بدنام مخوان زاهدم از عشق، که تا من در حلقهٔ عشّاق شدم، نام گرفتم سودای خوشی دوش به آن ماه نمودم جان دادم و یک بوسه به انعام گرفتم
-
شاطرعباس صبوحی » غزلیات » 51 - حلقۀ زلف
یکشنبه 29 تیر 1393 18:42
تا در آن حلقهٔ زلف تو گرفتار شدم سوختم تا که من از عشق خبردار شدم من چه کردم که چنین از نظرت افتادم چارهای کن که به لُطف تو گنهکار شدم خواب دیدم که سر زلف تو در دستم بود بوی عطری به مشامم زد و بیدار شدم تا در آن سلسلهٔ زلف تو افتادم من بیسبب چیست که پیش نظرت خوار شدم برو ای باد صبا بر سر کویش تو بگو که ز مهجوری تو...
-
شاطرعباس صبوحی » غزلیات » 52 - دلبر فرزانه
یکشنبه 29 تیر 1393 18:37
طالب طرّه خم در خم جانانه شدم عاقلان سلسله آرید که دیوانه شدم در جهان بودنم از دوستی اوست بلی شایق گنج بدم، ساکن ویرانه شدم خادم مسجد آدینه اگر بودم دوش از دم پیر مغان خازن میخانه شدم نکنم سجده بشکرانه چرا تا که چنین فارغ از صومعه و سبحهٔ صد دانه شدم از من ایدوست مباش اینهمه بیگانه که من آشنای تو شدم، کز همه بیگانه...
-
شاطرعباس صبوحی » غزلیات » 53 - پریدن از آشیانه
یکشنبه 29 تیر 1393 18:36
ترنج غبغب آن یوسف عزیز چو دیدم چنان شدم که به جای ترنج، دست بریدم ز قهر تیغ کشیدی، به سوی من بدویدی ز من تو سر ببریدی، من از تو دل نبریدم نشست یار به محفل، گذشت قافله غافل که هر چه من بدویدم، به گرد او نرسیدم مپرس حالت مجنون ز سایه پرور شهری ز من بپرس که با سر، به کوی دوست دویدم مرا هوای پریدن نبود از پی طوبی بهشت روی...
-
شاطرعباس صبوحی » غزلیات » 54 - سرخوشم
یکشنبه 29 تیر 1393 18:35
خوش میکشد بسوی تو این عشق سرکشم گر از جفا رقیب نسازد مشوّشم گه خال دانه میکشدم گه کمند زلف چون صید ناتوان ز جفا در کشاکشم از آب چشم و آتش دل بی تو هر زمان گاهی در آب غوطه ور و گه در آتشم گر صد رهم رقیب کشد از جفا هنوز من با امید وصل تو با باده سرخوشم از سیل اشک و نالهٔ غم آه دردناک سوزد درون و چهرهٔ از خون منقّشم...
-
شاطرعباس صبوحی » غزلیات » 55 - شاطر عشق
یکشنبه 29 تیر 1393 18:35
من اگر رندم و قلّاشم، اگر درویشم هر چه ام، عاشق رخسار تو کافر کیشم دست کوتاه از آن زلف درازت نکشم گر زند عقرب جرّاره، هزاران نیشم خواهمت تا که شبی تنگ در آغوش کشم چه غمم گر خطری صبح درآید پیشم دشت، آراسته از لاله رخان، دوش به دوش من بیچاره گرفتار خیال خویشم دل ز عشق رخت ای دوست، کجا برگیرم برود عمر عزیز ار به سر...
-
شاطرعباس صبوحی » غزلیات » 56 - هله
یکشنبه 29 تیر 1393 18:34
صبر در عشق تو جانا هله تا چند کنم من که مردم ز غمت حوصله تا چند کنم تا سر زلف پریشان تو دیدم گفتم از پریشانی خاطر گله تا چند کنم روزگاریست که با زلف تو در کشمکشم پنجه در پنجهٔ یک سلسله تا چند کنم بامیدی که بیفتم عقب محمل دوست جای در جلد سگ قافله تا چند کنم گاه قربانی جانست بتقصیر نگاه بطواف حرمت هروله تا چند کنم بعد...
-
شاطرعباس صبوحی » غزلیات » 57 - جام جهان بین
یکشنبه 29 تیر 1393 18:32
وقت آن شد که سر خویش، من از غم شکنم آهی از دل کشم و حلقهٔ ماتم شکنم گر مراد دل من را ندهد این گردون همه اوضاع جهان، یکسره در هم شکنم باده از کاس سفالین خورم و از مستی به یقین جام جهان بین به سر جم شکنم گر شود رام دمی ساقی و می گیرم از او ترک عقبی کنم و توبه دمادم شکنم شرحی از یوسف گمگشته خود گر بدهم شهرت گریه یعقوب،...
-
شاطرعباس صبوحی » غزلیات » 58 - پرده های راز
یکشنبه 29 تیر 1393 18:31
دو چشم مست تو، خوش میکشند ناز از هم نمیکنند دو بد مست، احتراز از هم شدی به خواب و به هم ریخت خیل مژگانت گشای چشم و جدا کن سپاه ناز هم میان ابرو و چشم تو، فرق نتوان داد بلا و فتنه ندارند امتیاز از هم کس از زبان تو، با ما سخن نمیگوید چه نکتهایست که پوشند اهل راز از هم شب فراق تو بگسیخت در کف مطرب ز سوز سینهٔ من،...
-
شاطرعباس صبوحی » غزلیات » 59 - مبدأ برهان
یکشنبه 29 تیر 1393 18:31
بار دگر به کوچهٔ رندان گذر کنیم تا بشکنیم توبه و سجّاده تر کنیم یک جرعه در کشیم از آن داروی نشاط چندین هزار وسوسه از سر بدر کنیم دل را بدست مطرب و معشوق میدهیم فارغ ز فکر نیک و بد و خیر و شر کنیم ما کیستیم و قوّت تدبیر ما کدام تا ادعای دفع قضا و قدر کنیم زاهد بما نصیحت بیهوده میدهد کز باده بگذریم و ز ساقی حذر کنیم...
-
شاطرعباس صبوحی » غزلیات » 60 - گوهر
یکشنبه 29 تیر 1393 18:29
وقت آنست که از خانه به بازار شویم خرقه و سبحه فروشیم و بخمّار شویم قدحی باده بنوشیم چه هوشیار، چه مست همچنان از در خمّار به گلزار شویم صبحگاهان بنشانیم ز سر رنج خمار بعیادت بسر نرگس بیمار شویم با پریروی پریزاد به گلگشت بهار ناپدید از نظر خلق بیک بار شویم بلبل آشفته و مستانه سراید غزلی مست و آشفتهٔ آن بادهٔ گلنار شویم...
-
شاطرعباس صبوحی » غزلیات » 61 - گلگون قبا، خونین کفن
یکشنبه 29 تیر 1393 09:12
از حسرت شمع رخت، افتاده در طرف چمن یکجا صبا، یکجا خزان، یکجا گل و یکجا سمن برقع ز عارض برفکن تا عالمی شیدا شود فوجی ز رو، بعضی ز مو، خلقی ز لب، من از دهن چون در تکلّم میشوی از حسرتت گم میکند سوسن زبان، قمری فغان، بلبل نوا، طوطی سخن اندر خرامشهای تو از طرف بستان میفتد سرو از قد و آب از روش، رنگ از گل و حالت ز من...
-
شاطرعباس صبوحی » غزلیات » 62 - بیدل حیران
یکشنبه 29 تیر 1393 09:09
توئی در ملک جان، جان و چه جانی؟ جان مهرویان تو سروی و قدت محشر، چه محشر؟ محشر دوران جمالت مجمع ما شد، چه مجمع؟ مجمع خوبان چه خوبی؟ خوبی یوسف، چه یوسف؟ یوسف کنعان بود چشمت یکی جادو، چه جادو؟ جادوی کافر چه کافر؟ کافر رهزن، چه رهزن؟ رهزن ایمان دهان تو بود غنچه، چه غنچه؟ غنچهٔ دلکش چه دلکش؟ دلکش و خرّم، چه خرّم؟ خرّم و...
-
شاطرعباس صبوحی » غزلیات » 63 - رقیب
یکشنبه 29 تیر 1393 09:09
ره دل را بتا، زان شوخ چشم مست رهزن زن به عیاری زلفت، خویش را غافل به مخزن زن نقاب پرنیان را برفکن از چهر آذرگون شرر از چشمهٔ خورشیدوش، بر مرد و بر زن زن رقیب بوالهوس در بزم، از روزن نظر دارد کمان ابرو! خدنگی بر دو چشمانش ز روزن زن اگر خواهی بتا! شیرین مذاق عاشقانست را ز قند لعل خود کام صبوحی را یک ارزن زن
-
شاطرعباس صبوحی » غزلیات » 64 - زبونی دل
یکشنبه 29 تیر 1393 09:08
در خم زلف تو، پابند جنون شد دل من بیخبر از دو جهان غرقه به خون شد دل من چونکه با رشتهٔ گیسوی تو پیوندی داشت مو به مو بسته به زنجیر جنون شد دل من اینهمه فتنه مگر زیر سر چشم تو بود که گرفتار دو صد سحر و فسون شد دل من؟ آنچه گفتم به دل از روی نصیحت، نشنید عاقبت عشق تو ورزید و زبون شد دل من بعد مرگ من اگر بر سر خاکم گذری...
-
شاطرعباس صبوحی » غزلیات » 65 - تماشا
یکشنبه 29 تیر 1393 09:07
آسمان گر ز گریبان، قمر آورده برون از گریبان تو، خورشید سر آورده برون به تماشای خط و خال رخ چون قمرت دلم از روزنهٔ دیده، سر آورده برون از بناگوش و خط سبز تو بس در عجبم کز کجا برگ گلی مشک تر آورده برون کوری منکر شقّ القمر ختم رسل ابرویت معجز شقّ القمر آورده برون سرو قد، سین زنخدان تو دیدم، گفتم چشم بد دور، که سروی ثمر...
-
شاطرعباس صبوحی » غزلیات » 66 - آیهٔ رحمت
یکشنبه 29 تیر 1393 09:06
غبار نیست که بر گرد عارض ترش است این گذشته پادشه حُسن گَرد لشکرش است این نه خط غالیه سا دور عارض مهش است این همای حُسن پریده است و سایهٔ پرش است این ستاده بر سر نعشم، گرفته دست به مژگان که این قتیل نگاه منست و خنجرش است این کتاب نیست که میخواند آن نگار به مکتب کند حساب شهیدان خویش و دفترش است این نشان آبله دیدم به...
-
شاطرعباس صبوحی » غزلیات » 67 - تمنّا
یکشنبه 29 تیر 1393 09:05
زلفت از سنبل تر سر زده بر طرف چمن کاکلت بسته صف از ملک حبش لشکر چین در ختا و ختن ای خسرو خوبان جهان چون تو شوخی نبود در همهٔ چین و ماچین لب من با لب تو نرد ببوسی میباخت لب لشکر شکنت گفت که بردی بر چین خواستم جوهر هندو ز لبت بر چینم لب تو گفت بچین، غمزهٔ تو گفت مچین من از این چین و مچین، واله و شیدا چکنم سر زلف بت شکر...
-
شاطرعباس صبوحی » غزلیات » 68 - نکته به نکته، مو به مو
یکشنبه 29 تیر 1393 09:03
فصل بهار شد، بیا تا به خُم آوریم رو، کز سر شط خُم کِشیم آب طَرَب سبو سبو گریه نمیدهد امان تا به تو من بیان کنم قصهٔ جور زلف تو، نکته به نکته مو به مو دعوی حسن میکند، چهرهٔ گل به گلستان یار کجاست تا شود پیش حریف روبرو راندهٔ دیر و کعبه ام، نیست به هر طرف نظر چون نشود ستاره جو کوچه به کوچه، کو به کو بوی عبیر زلف تو،...