-
غزل شماره 74 - آرتیمانی
جمعه 20 تیر 1393 15:18
روی یار است یا گل نسرین کوی یار است یا بهشت برین زیر دستت چه آفتاب و چه ماه پایمالت چه آسمان چه زمین چند از حسرت سراپایت بی سرو پا شویم و بی دل ودین همه زنار بر میـٰان بندی بشنوی حرفی از گوشه نشین سر به چرخش فرو نمیآرم گر سرم ز آسمـٰان رسد به زمین بد گمان گشتهای بکش زارم کاین گمـٰان میکشد مرا بیقین بر رخ او رضی عرق...
-
غزل شماره 73 - آرتیمانی
جمعه 20 تیر 1393 15:10
مرا دستی است بالا دست گردون که نتوان ز آستینش کرد بیرون منم بر درگهش چون حلقه بر در نه دست اندرون نه پای بیرون هژبرانند اینجٰا خفته در خاک دلیرانند اینجـٰا غرقه در خون تن بیجان چگونه زنده ماند رضی بی او بگو چون زندهای چون
-
غزل شماره 72 - آرتیمانی
جمعه 20 تیر 1393 15:09
مه نامهربانم بیگنه دامن کشید از من چه بد کردم، چه بد رفتم، چه بد گفتم چه دید از من سخن میرفت از بیگانگان، از خویشتن رفتم باین ترتیب درس آشنائی را شنید از من بخود بیگانهتر امروز دیدم آن ستمگر را مگر در بیخودیها آشنا حرفی شنید از من رضی راه فنا را آنچنان در پیش بگرفتم که واپس ماند بسیاری جنید و بایزید از من
-
غزل شماره 71 - آرتیمانی
جمعه 20 تیر 1393 15:06
ز خواب ناز خیز و فتنه سرکن جهان یکبارگی زیر و زبر کن حذر از کوری خفاش طبعان سری از منظر خورشید در کن نگویم صورتم را بخش معنی مرا از صورت و معنی بدر کن ز پیش این پردهٔ پندار بردار زمین و آسمان زیر و زبر کن خبر گوئی از آن عیٰار دارم برو ای بیخبر فکر دگر کن جگر می پرور از خونابهٔ دل غذای دل هم از خون جگر کن رضی تا چند...
-
غزل شماره 70 - آرتیمانی
جمعه 20 تیر 1393 15:02
غمزه خونریز و عشوه در پی جان چون توان برد دین ودل ز میان چند از حسرت سراپایت بیسر و پا شویم و بی دل و جان چند گیرم ز غم به دندان دست آه از دست آن لب و دندان سرو آزاد جان از ین غم داد که گرفتار توست پیر و جوان آنچنان شد غمش گریبان گیر که گریبـٰان ندانم از دامان روز وصل تو میروم از هوش شب مهتاب، وای بر کتّان دوست هر...
-
غزل شماره 67 - آرتیمانی
جمعه 20 تیر 1393 14:57
آموخت ما را آن زلف و گردن زنار بستن، بت سجده کردن آن مار گیسو بر گردن او هر کس که بیند خونش بگردن بس دلفریبند آن چشم و آن زلف آن یک به شادی وین یک به شیون گر از تو بندم دل بر دو گیتی ای حیف از دل ای وای بر من تا چند باشی همچون قلیواچ در راه عرفان نه مرد و نه زن عمر مسیحا پیشش نیرزد روزی بسر با دلدار کردن یاری که پنهان...
-
غزل شماره 69 - آرتیمانی
جمعه 20 تیر 1393 14:52
حیفم آید که گویدش کس جان از کجا جان و از کجا جانان زیر دست جفای تو زن و مرد پایمال غم تو پیر و جوان دست بر دل ز بیوفائی یار داغ بر تن ز محنت هجران بیوفائی، چه میکنی وعده سست عهدی، چه میکنی پیمان جور این درد میکشم ناچار تا که دردم رضی کند درمان
-
غزل شماره 68 - آرتیمانی
جمعه 20 تیر 1393 14:52
بهار حسن یا بستان عشق است سر کوی تو یا رشک گلستان تف آه است یا باد سموم است سرشک ماست یا باران نیسان بهوش خود نیم معذور دارم که آیم بر سر کویت چو مستان بهشتی چند باشد دوزخ از تو رضی برخیز و عالم کن گلستان
-
غزل شماره 66 - آرتیمانی
جمعه 20 تیر 1393 14:52
بیرخت گر بگل نظاره کنیم دشنه گردیم و سینه پاره کنیم نه فراموشی و نه یاد کنی خود بفرمای تا چه چاره کنیم آتش عشق تو جهانسوز است هرزه ما از میان کناره کنیم داغ را هم به داغ سینه نهیم زخم راهم به زخم چاره کنیم با همه عیب و فسق و زرق و خیال عیب رند شرابخواره کنیم دلق سالوس اگر بیندازیم بت و زنار آشکاره کنیم چون رضی صد...
-
غزل شماره 65 - آرتیمانی
جمعه 20 تیر 1393 14:52
ما بهر هلاک خود هلاکیم ز الایش آب و خاک پاکیم عین عشقیم و آن حسنیم روح محضیم و جان پاکیم تا دست بهم دهیم خشتیم تا چشم بهم نهیم خاکیم
-
غزل شماره 64 - آرتیمانی
جمعه 20 تیر 1393 14:51
دست شوقی با گریبان آشنا میخواستیم جامهٔ جان در غم عشقی فنا میخواستیم دیده گریان، سینه سوزان، دل طپان، جان مضطرب شکر للّه یافتیم آنچ از خدا میخواستیم خود عیان بود آنچه میجستیم او را در نهان پیش ما بود آنچه او را از خدا میخواستیم تا شود بی ظرفی این ناحریفان آشکار جرعهای زان بادهٔ مرد آزما میخواستیم معتکف بوده است در...
-
غزل شماره 63 - آرتیمانی
جمعه 20 تیر 1393 14:51
آنجا که وصف آن قد و بالا نوشتهایم قرار عجز خویش همانجا نوشتهایم حاصل، دمی زیاد تو غافل نبودهایم یا گفتهایم حرف غمت یا نوشتهایم از سوز اشتیاق نیارم که دم زنم کاتش گرفته دست و قلم تا نوشتهآیم گر حکم سرنوشته سمعناش گفتهایم ور قصد جان نموده اطعنا نوشتهایم گوئی بنوش باده که عمرت شود دراز ما خط عمر خویش به شبها...
-
غزل شماره 62 - آرتیمانی
جمعه 20 تیر 1393 14:51
یکدم که دست داده و با هم نشستهایم گوئی بهم بحلقهٔ ماتم نشستهایم از رستخیز فتنهٔ طوفان نه غرقهایم ما را ببین چگونه مسلم نشستهایم هرگز نکردهایم توکل به ناخدا کشتی بجا گذاشته بیغم نشستهایم عالم چنین فراخ چه دلتنگ ماندهایم صحرا چنین گشاده چه در هم نشستهایم دایم بیاد روی تو چون گل شکفتهایم پیوسته در خیال تو خرم...
-
غزل شماره 61 - آرتیمانی
جمعه 20 تیر 1393 14:51
آنچه من از تو، خدا میبینم همه جا خوف و رجا میبینم با وجود همه نومیدیها همه امید روا میبینم پای تا سر همه عصیان و خطا همه پاداش خطا میبینم دیده بر دوز ز خود تا بینی کز کجٰا تا به کجا میبینم با وجودی که تو را نتوان دید من چه گویم که چهٰا میبینم از همه چیز تو را میشنوم در همه چیز تو را میبینم نیست جائی که نباشی...
-
رباعیات خیام نیشابوری - 31 تا 60
جمعه 20 تیر 1393 14:15
رباعی شماره ۳۱ دارنده چو ترکیب طبایع آراست از بهر چه او فکندش اندر کم و کاست گر نیک آمد شکستن از بهر چه بود ورنیک نیامد این صور عیب کراست رباعی شماره ۳۲ در پرده اسرار کسی را ره نیست زین تعبیه جان هیچکس آگه نیست جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست می خور که چنین فسانهها کوته نیست رباعی شماره ۳۳ در خواب بدم مرا خردمندی گفت...
-
رباعیات شیخ ابوسعید ابوالخیر عارف و شاعر نامدار ایرانی قرن چهارم و پنجم - بخش دوم
پنجشنبه 19 تیر 1393 18:18
آواز در آمد بنگر یار منست من خود دانم کرا غم کار منست سیصد گل سرخ بر رخ یار منست خیزم بچنم که گل چدن کار منست تا مهر ابوتراب دمساز منست حیدر بجهان همدم و همراز منست این هر دو جگر گوشه دو بالند مرا مشکن بالم که وقت پرواز منست عشق تو بلای دل درویش منست بیگانه نمیشود مگر خویش منست خواهم سفری کنم ز غم بگریزم منزل منزل غم...
-
ترانه های خیام - رباعیات 16 تا 25 - درد زندگی
پنجشنبه 19 تیر 1393 16:24
امروز که نوبت جوانی من است، می نوشم از آنکه کامرانی من است؛ عیبم مکنید. گرچه تلخ است خوش است، تلخ است، از آنکه زندگانی من است. گر آمدنم به من بُدی، نامَدَمی. ور نیز شدن به من بدی، کی شدمی؟ بِهْ زان نَبُدی که اندرین دیْرِ خراب، نه آمدمی، نه شدمی، نه بُدَمی. از آمدن و رفتنِ ما سودی کو؟ وز تارِ وجودِ عمرِ ما پودی کو؟...
-
رباعیات خیام نیشابوری - 61 تا 90
پنجشنبه 19 تیر 1393 14:15
رباعی شماره ۶۱ از رنج کشیدن آدمی حر گردد قطره چو کشد حبس صدف در گردد گر مال نماند سر بماناد بجای پیمانه چو شد تهی دگر پر گردد رباعی شماره ۶۲ افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد وز دست اجل بسی جگرها خون شد کس نامد از آن جهان که پرسم از وی کاحوال مسافران دنیا چون شد رباعی شماره ۶۳ افسوس که نامه جوانی طی شد و آن تازه بهار...
-
غزل شماره 56 - آرتیمانی
چهارشنبه 18 تیر 1393 23:55
زبان در ذکر و دل در فکر آن نامهربان دارم نمیگردد بچیزی غیر نامش تا زبان دارم به من گر آشنا بیگانه گردد جای آن دارد که با بیگانه، حرف آشنایی در میان دارم خلل دارد یقین با هر که جانان را گمان کردم یقین پیش من است آنرا که با مردم گمان دارم تمنایم زمین بوس است خاکم بَر دهان بادا توان بوسید گیرم، خاک کی اندر دهان دارم...
-
غزل شماره 60 - آرتیمانی
چهارشنبه 18 تیر 1393 23:49
چون دم از سودای جانان میزنم آتش اندر آب حیوان میزنم شور لیلی طاقتم را طاق کرد همچو مجنون بر بیابان میزنم جرعهٔ دردی بصد خون جگر میکنم پیدا و پنهان میزنم میکشم آهی بیاد لعل او آتش اندر آب حیوان میزنم گر چه مستم راه مسجد میروم گر چه گبرم لاف ایمان میزنم بینیـٰازم دار و معذورم اگر خنده بر ناز طبیبان میزنم عشقم اسباب...
-
غزل شماره 59 - آرتیمانی
چهارشنبه 18 تیر 1393 23:49
وصالش دمی گر شود حاصلم چو نو دولتان بر نتابد دلم که دارد حریفان نشانم دهید طلسمی که بگشاید این مشکلم نه آتش قبولم نمود و نه خاک چه کردند یا رب در آب و گلم رضی سان چه باک ار ندارم خرد که من در جنون مرشد کاملم
-
غزل شماره 58 - آرتیمانی
چهارشنبه 18 تیر 1393 23:49
گهی هشیار و گه مست و ملنگم قلندر مشربم ابدال رنگم نهنگ بحر عشقم لیک افسوس که از عشق تو در کام نهنگم رسانم تا بدامان حبیب هجران گر افتد دامن وصلی به چنگم
-
غزل شماره 57 - آرتیمانی
چهارشنبه 18 تیر 1393 23:48
دور از و بسکه سوزم و سازم شده نزدیک آنکه بگدازم هیچ افسون در او نمیگیرد آه از دست ترک طنازم در و دیوار در سماع آیند ارغنون غمش چو بنوازم از جمادات شور برخیزد چون بیادش ترانه آغازم گر بخونم دمی نپردازد دل خونین ازو بپردازم عالم از غم شود، چه میسازد من که جز با غمش نمیسازم کو خرابات عاشقان که در او هر چه دارم ببٰاده در...
-
غزل شماره 55 - آرتیمانی
چهارشنبه 18 تیر 1393 23:48
تا بسر شوری از آن زلف پریشان دارم نه سر کفر و نه اندیشهٔ ایمان دارم پرده بردار که تا بر همه روشن گردد کز چه رو مذهب خورشید پرستان دارم پیرم از رشک و شد آمیخته با جان غم یار یوسف و گرگ به یک چاه به زندان دارم با خیال رخت آسودهام از محنت هجر همره نوح، چه اندیشه ز طوفان دارم ای رضی روزی کافر نشود امنی کو این خجالت که من...
-
غزل شماره 54 - آرتیمانی
چهارشنبه 18 تیر 1393 23:48
جز در عشق بهر در که شدم خوار شدم خار بودم همه از عشق تو گلزار شدم داشتم تا خبر از خویش نبودم خبری تا شدم مست می عشق تو هشیار شدم حرف ما گوش نمیکرد چه گفتیم رضی کو همه گوش شد و من همه گفتار شدم
-
غزل شماره 53 - آرتیمانی
چهارشنبه 18 تیر 1393 23:48
پلاس تن به بر، از دست غم قبا کردم به این لباس برش عرض مدعا کردم نماند حاجت کس ناروا نمیدانم که گفت یا رب یا رب که من دعا کردم هزار حیف ندانی که دور از تو بمن چها گذشت و چها دیدم و چها کردم نبود غیر کمالت بهر چه کردم گوش مه جمال تو دیدم چو چشم وا کردم جهان ز حرف تو پر بود تا بدم خاموش بریده باد زبانم سخن چرا کردم به...
-
غزل شماره 52 - آرتیمانی
چهارشنبه 18 تیر 1393 23:47
چو از جور رقیبان از در او بار میبستم ره آمد شدن از گریه بر اغیار میبستم خوش آن خاری که چون سنگش بسر میزد من از حسرت چو گل میچیدم و بر گوشهٔ دستار میبستم گشادم از در پیر مغان شد کاشکی ز اول ز کف تسبیح میافکندم و زنار میبستم در آمد میشدم صد بار افزون از در یاری دل خود گر رضی بر صورت دیوار میبستم
-
غزل شماره 51 - آرتیمانی
چهارشنبه 18 تیر 1393 23:47
با رخ همچو صبح و زلف چو شام بامــــدادان بر آی بر لب بام تا بدانند نور از ظلمت تا شناسنــد صبح را از شـــــــام بگذری گر ز معبد گبران ور بر آئی به قبلهٔ اسلام نشناسند زاهدان محراب نپرستند کافران اصنام محض عشوه است مر تو را ترکیب وز کرشمه است مر تو را اندام از دعای فرشته بیزارم گر از آن لب دهی مرا دشنام گر بسنجی تو عقل...
-
غزل شماره 50 - آرتیمانی
چهارشنبه 18 تیر 1393 23:42
گلها ز من شکفته مگر بانگ بلبلم شب چشم من نخفت، مگر شبنم گلم خون در دلم همی کند از آب کوثرم جا در دلش نمیکنم ار سحر باطلم حسن تو بیتأملم از هوش میبرد با آنکه در نگاه تو من بی تأملم اندک اندک بر سر کوی تو فندی میزنم پیش تو پستیم و یا هوی بلندی میزنیم هر چه میگوئیم از آن میدهد سرها بباد بر در اندیشه زین پس قفل و بندی...
-
غزل شماره 49 - آرتیمانی
چهارشنبه 18 تیر 1393 23:42
همه دردم همه داغم همه عشقم همه سوزم همه در هم گذرد هر مه و سال و شب و روزم وصل و هجرم شده یکسان همه از دولت عشقت چه بخندم چه بگریم چه بسازم چه بسوزم گفتنی نیست که گویم ز فراقت به چه حالم حیف و صد حیف که دور از تو ندانی به چه روزم دست و پایم طپش دل همه از کار فکنده چشم بر جلوهٔ دیدار نیفتاده هنوزم غصهٔ بیغمیم داغ کند...