چَکامه خوان

شعر و دکلمه - ارغنون دل

چَکامه خوان

شعر و دکلمه - ارغنون دل

رهی معیری » غزلها - جلد چهارم - 2 - خشکسال ادب



دگر از جان من ای سیمین بر چه می خواهی؟

ربوده ای دل زارم دگر چه می خواهی؟


مریز دانه که ما خود اسیر دام تو ایم

ز صید طایر بی بال و پر چه می خواهی؟


اثر ز ناله خونین دلان گریزان است

ز ناله ای دل خونین اثر چه می خواهی؟


به گریه بر سر راهش فتاده بودم دوش

بخنده گفت ازین رهگذر چه می خواهی؟


نهاده ام سر تسلیم زیر شمشیرت

بیار بر سرم ای عشق هر چه م یخواهی


کنون که بی هنرانند کعبه دل خلق

چو کعبه حرمت اهل هنر چه می خواهی؟


به غیر آن که بیفتد ز چشم ها چون اشک

بهجلوه گاه خزف از گوهر چه می خواهی؟


رهی چه می طلبی نظم آبدار از من؟

به خشکسال ادب شعر تر چه می خواهی؟