چَکامه خوان

شعر و دکلمه - ارغنون دل

چَکامه خوان

شعر و دکلمه - ارغنون دل

رهی معیری » غزلها - جلد سوم - 3 - پاس دوستی



بهر هر یاری که جان دادم به پاس دوستی

دشمنی ها کرد با من در لباس دوستی


کوه پا بر جا گمان می کردمش دردا که بود

از حبابی سست بنیان تر اساس دوستی


بس که رنج از دوستان باشد دل آزرده را

جای بیم دشمنی دارد هراس دوستی


جان فدا کردیم و یاران قدر ما نشناختند

کور بادا دیده حق ناشناس دوستی


دشمن خویش رهی کز دوستداران دوروی

دشمنی بینی و خاموشی به پاس دوستی