چَکامه خوان

شعر و دکلمه - ارغنون دل

چَکامه خوان

شعر و دکلمه - ارغنون دل

رهی معیری » غزلها - جلد سوم - 15 - سوسن وحشی


دوش تا آتش می از دل پیمانه دمید

نمشب صبح جهانتاب ز میخانه دمید


روشنی بخش حریقان مه و خورشید نبود

آتشی بود که از باده مستانه دمید


چه غم ار شمع فرومرد که از پرتو عشق

نور مهتاب ز خاکستر پروانه دمید


عقل کوته نظر آهنگ نظر بازی کرد

تا پریزاد من امشب ز پریخانه دمید


جلوه ها کردم و نشناخت مرا اهل دلی

منم آن سوسن وحشی که به ویرانه دمید


آتش انگیز بود باده نوشین گویی

نفس گرم رهی از دل پیمانه دمید