چَکامه خوان

شعر و دکلمه - ارغنون دل

چَکامه خوان

شعر و دکلمه - ارغنون دل

رهی معیری » غزلها - جلد سوم - 21 - شمع خاموش


منع خویش از گریه و زاری نمی آید ز من
طفل اشکم خویشتن داری نمی آید ز من

با گل و خار جهان یک رنگم از روشندلی
صبح سیمینم سیه کاری نمی آید ز من

آتشی بویی ز دلجویی نمی آید ز تو
چشمه ام کاری به جز زاری نمی آید ز من

ای دل رنجور از من چشم همدردی مدار
خسته دردم پرستاری نمیآید ز من

امشب از من نکته موزون چه می جویی رهی
شمع خاموشم گهرباری نمی آید ز من